فیلمنامه بدون تاریخ، بدون امضا به شدت از لحاظ ساختاری دچار مشکل بوده و حفرههای غیر قابلتوجیه دارد. داستان فرعی پیگیری کاوه در مورد شکایت زنی از ضرب و شتم شوهرش که به راحتی رها میشود، رابطه مبهم کاوه با همسرش سایه (با بازی هدیه تهرانی)، زن و شوهری که جدا از هم زندگی میکنند، اما سایه هر روز صبح لقمه صبحانه برای کاوه آماده میکند(!) و در رویکردی ضد فیمینیستی میبایست تمام دستورات و خواسته های کاوه را بدون چون و چرا اجرا کند، مادر مریض کاوه که اتفاقا بر خلاف جدایی نادر از سیمین ربطی به داستان ندارد، کاوه ی مسئولیتپذیری که در اجرای مسئولیت حاضر به گردن گرفتن قتل کودک می شود اما در ابتدای فیلم بخاطر بیمه ماشین به راحتی از قانون فرار میکند و در انتهای فیلم هم با تقلب، به جای پزشک کشیک قرار میگیرد، موسی که مامور کشتارگاه را با فرض اینکه باعث مرگ فرزندش شده حتی به قتل می رساند اما وقتی علت مرگ را از کاوه می شنود با یک جمله "دیر آمدی" خون سرد از کنار آن میگذرد. اما ضربه فنی را اصرار مازوخیستی کاوه بر پیکر فیلم نامه وارد میکند، جایی که ظاهرا کاوه به تنهایی جسد را نبش قبر میکند تا مرگ کودک را گردن بگیرد. گویی که تمام داستان از ابتدای تصادف تا انتها، سناریویی است برای اینکه کاوه خود را مجازات کند اما به جرمی که نه برای بیننده معلوم است و نه حتی برای خود کاوه!